دو مرد بدبخت (ترامپ و نتانیاهو) که طمع بی حد و اندازه نسبت به سرزمین و ثروتهای ما و طمع بودن در کرسی قدرت دارند، ایستاده اند.
این دو در کشورهای خودشان منتظر حکم دادگاه هستند تا یا عزل شوند یا مجرم شناخته شوند.
این دونفر هر آنچه از حیله و مکر در چنته داشتند رو کرده اند تا در این مرحله تاریخی اعلام کنند، طمعشان حتی با اعلام پایان تاریخی فلسطین هم تمام نشده بلکه عروس شهرها (قدس) باید ذلیل و خوار شود.
در زمانیکه برخی فکر می کنند مراحل تاریخی از هم جدا هستند اما اینچنین نیست.
هر آنچه در مورد فلسطین و تقسیم جهان عرب و بی اعتقادی به عرب بودن می گذرد این حادثه اتفاقی نیست بلکه از پیش برنامه ریزی شده است.
این برنامه همزمان با تلاش ها برای سازش با اسرائیل از سوی دولت های عربی شروع شد. اولین تلاش هم توافق کمپ دیوید بود که مصر را از صف درگیری با اسراییل خارج کرد. بعد از آن هم پیمان نامه های اسلو بود که راه را برای روابط بین کشورهای خلیج و اسراییل باز کرد آن هم بعد از اینکه این دولت ها را نسبت به همسایه شان ایران در وضعیت دشمنی قرار داد.
و این یک امر بیهوده نیست بلکه برنامه ای مدون است و نخست وزیر رژیم صهیونیستی در ماه گذشته به آن اشاره کرد. او از بحران رژیمش با نژاد عرب بعنوان یک تهدید و چگونگی پیروزی علیه آن مانند پیروزی آتی علیه تهدید ایران گفت: هدف بزرگ ما پیروزی بر تهدید ایران است که یک تهدید سنتی، هسته ای و تروریستی است همانطور که توانستیم بر تهدیدی که قومیت عربی نام داشت پیروز شویم.
وقتی از دولت پنهان در آمریکا یا هر کشور دیگری که منافع و امور خود را محاسبه میکند، صحبت میکنیم باید بدانیم که این محاسبه و سازماندهی مبنی بر برنامه ریزی های بلند مدت است.
نتانیاهو پیروزی بر قومیت عربی را ناشی از پیمان های مختلف با کشورهای عربی و روابطی که اسراییل آن را با بیشتر دولت های خلیجی میبیند و آرزو میکند تا بوسیله این روابط کل فلسطین را بگیرد.
این دولت ها نسبت به بیانیه خطرناک نتانیاهو با بزرگواری برخورد میکنند البته ببخشید با بزرگواری نه بلکه همچون فرومایگان! آن ها هیچ واکنشی نشان نمیدهند و گویا حکام عرب میخواهند پایان قومیت عربی را اعلام کنند چیزی که عثمانی ها در طول۴۰۰سال اشغال نتوانستند انجام دهند.
و از اینجاست که اهمیت گفته های جورج حبش(موسس حرکت ملی گرایان عرب و جبهه مردمی آزادسازی فلسطین) در طول مبارزه اش با رژیم آشکار می شود. او میگفت: فلسطین بوسیله مبارزه ملت عرب آزاد خواهد شد. این دوراندیشی در دیدگاه حبش پرده از میزان ترس اسرائیل از قدرت قومیت عربی درصورت اتحاد برداشت.
شیوه آمریکا هم در اجرای نقشه برنارد لویس که مکمل طرح سایکس پیکو در تجزیه کشورهای عربی بود و کنگره هم به آن درسال۸۳میلادی رای داد، امری اساسی است.
این طرح در زمان کارتر آماده شد و شروع آن بعد از اظهارات مشاور امنیت ملی کارتر، برژینسکی در زمان جنگ ایران و عراق صورت گرفت. او گفت: مشکلی که آمریکا هم اکنون از آن رنج میبرد چگونگی ایجاد جنگ دوم خلیج در حاشیه جنگ اول(بین ایران و عراق) است تا آمریکا از طریق آن بتواند مرزهای سایکس پیکو را تصحیح کند.
بعد از این اظهارات بود که لویس شروع به اجرای طرح مشهور به طرح تجزیه کشورهای اسلامی ایران، پاکستان، افغانستان و کشورهای عربی تجزیه شده و عربستان، سودان، مصر، لیبی، سوریه و لبنان و ترکیب دوباره اردن، نمود.
امریکا در سال۲۰۰۷ کنفرانس صلح آناپولیس را برگزار کرد و در همان وقت برنارد لوئیس در نشریه وال استریت نوشت:
ما به این کنفرانس و نتایج آن نگاهی موقتی و تاکتیکی داریم و هدف آن تقویت ائتلاف ضد خطر ایران و آسان کردن تجزیه کشورهای عربی و اسلامی و به جان هم انداختن ترکها و کردها و عربها و فلسطینی ها و ایرانی ها است.
مانند کاری که آمریکا با سرخپوست ها کرد. و این اظهارات بر حسب انچیزی است که این سایت منتشر کرده.
آنچه امروز برای فلسطین رخ می دهد و تلاش برای تحمیل معامله قرن هرگز از پیشنهادهای لوییس خارج نیست. گامی که با نابودی اجرای طرح کاندولیزا رایس و بعداز پیروزی حزب الله در سال۲۰۰۶در لبنان شروع شد. این طرح با یک پوشش جدید برگشت و اقتضای طرح جدید جنگیدن با دیگران بوسیله عرب ها و مسلمانان و جذب آنها از کشورهایشان به پاکستان و افغانستان بگونه ای که ضعیف ترین پیوندها را داشته باشند تا بتوانند طرح مورد انتظار را اجرا کنند. این همان چیزی بود که موجب شد تا نتانیاهو پیروزی بر قومیت عربی را اعلام کند آن هم بعد از اینکه جوانان عرب را به جنگ هم فرستاد و دولت های عربی را رو در روی هم قرار داد. و این در راستای اجرای طرح کارتر برای تجزیه منطقه عربی و خاورمیانه طور کامل بود.
آنچه گذشت در ارتباط تاریخی با سند کمپل است که بنام سر هنری کمپل بانرمان نخست وزیر بریطانیاست. این طرح در سال۱۹۰۷ وضع شد و در راستای رویارویی با ملتی که از وحدت تاریخی، دینی، زبانی و هدف برخوردار بود و تمام اسباب قدرت و آزادگی و بیداری و ایستادگی در برابر اروپای استعمارگر را داشت.
در این سند آمده که" دولت های دارای منافع مشترک باید همکاری کنند تا این منطقه تجزیه شده و مردمانش عقب مانده و نادان بمانند.
و پیشنهاد دوم: ضرورت ایجاد یک مانع انسانی نژادپرست و بیگانه بر پل ارتباطی آسیا به آفریقا و هر دو را به مدیترانه متصل میکند.
باید در این منطقه و نزدیک کانال سوئز، یک حکومت دوست استعمار و دشمن ملت های منطقه بوجود بیاید.
و سپس پیشنهاد ایجاد حکومت اسرائیل را میدهد تا آن مانع انسانی بیگانه شکل بگیرد.
صحبت از معامله قرن بدون صحبت از برنامه هایی که آمریکا آنها را از زمان وعده بالفور به یهودی های صهیونیست در ۱۹۱۷ برای تاسیس حکومت اسراییل در فلسطین، پی ریزی کرد. این وعده همراه همراه شد با تقسیم منطقه بنابر طرح سایکس پیکو در سال۱۹۱۶.
در اکتبر سال ۱۹۱۷، وودرو ویلسون رئیس جمهورآمریکا با لوید جورج نخست وزیر بریتانیا و حییم وایزمن دیداری داشت تا بالفور بعد از آن دیدار اعلام کند که ویسلون با نگاهی رضایت بخش به حرکت صهیونیست ها می نگرد.
در نوامبر بیانیه بالفور صادر شد.
دیداری که لوییس براندایز در ان هنگام هماهنگ کرده بود کسی که استاد دانشگاه و یک وکیل یهودی صهیونیست و لجوج و دوست نزدیک ویلسون بود.
کسی که وعده ورود آمریکا به نفع بریتانیا در جنگ جهانی اول و همکاری انگلیسی_آمریکایی را به آنها تا امروز داد.
درست است که صحبت از خاورمیانه جدید متوقف شده اما مهارشدن آن به حجم مقاومتی که در سوریه و مقاومت لبنان ظاهر شد ارتباط دارد. اما این به معنای توقف کامل طرح نیست بلکه به معنای برنامه ریزی طرح های دیگری برای تجزیه عراق، سوریه، لیبی و دیگر دولت های عربی و خاورمیانه از طریق موج بهار عربی و انقلاب های جوکری است که در عراق و لبنان و ایران منفجر شد.
بنابراین طرح نمیتوان تمرکز آمریکا در شرق فرات و التنف سوریه را خارج از طرح تجزیه منطقه دانست.
در واقع کسی که خواهان توقف معامله ننگ است باید آمریکا را از منطقه به یکباره و تا ابد اخراج کند.